جدول جو
جدول جو

معنی زهرآب دادن - جستجوی لغت در جدول جو

زهرآب دادن
(چَ / چِ دَ)
زهرآلود کردن شمشیر و جز آن را. تذریب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ / دَ / دِ رَ دَ / دِ)
تیغ یا شمشیری که به آب زهر فروبرده باشند تا کارگر گردد. کشنده. زهرناک. زهرآگین. به زهرآلوده. مذرب:
همان تیغ زهرآب داده بدست
همی تازد او باره چون پیل مست.
دقیقی.
بپوشید خفتان و خود برنشست
یکی تیغ زهرآب داده بدست.
فردوسی.
گهم به غمزۀ زهرآب داده خسته کنی
گهم به نوشین بیجاده مرهمی سازی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ / تِ)
زهرآب گون. فولاد اعلا. (ناظم الاطباء) ، آب زهرداده. به آب زهر فروبرده:
همان تیز ژوبین زهرآب دار
که بر آهنین کوه کردی گذار.
دقیقی.
ز پنهان بدان شاهزاده سوار
بینداخت ژوبین زهرآب دار.
دقیقی.
بزد بر سرش تیغ زهرآب دار
بگفتا منم قارن نامدار.
فردوسی.
شماساس با نامور سی هزار
رسیده ست با تیغ زهرآب دار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گِ رِ تَ)
زهر خوراندن به کسی. مسموم کردن. (فرهنگ فارسی معین). کسی را با خورانیدن زهر مسموم کردن یا کشتن. زهر خوراندن به کسی. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
به فرجام شیرین بدو زهرداد
شدن آن دختر خوب قیصرنژاد.
فردوسی.
گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
بشرط آنکه بدست رقیب نسپاری.
سعدی.
ترا که گفت که حلوا دهم بدست رقیب
بدست خویشتنم زهر ده که حلوائیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زهر دادن
تصویر زهر دادن
زهر خوراندن به کسی مسموم کردن
فرهنگ لغت هوشیار